در كتاب مفتاح الجنة روايت است كه روزى حضرت رسول (ص) در بالاى منبر موعظه مى فرمود، اعرابى داخل شد كه هر دو چشمش كور بود، بعد از سلام عرض كرد، یارسول الله گرسنه ام مرا سير نما و هفتاد دينار قرض دارم قرضم را نيز ادا كن  حضرت در آن وقت چيزى نداشت رو به اصحاب كرده فرمود: اين اعرابى را خشنود كنيد و قرض او را بدهيد همه اصحاب ساكت شدند، تا سه مرتبه حضرت تكرار فرمود، و هر مرتبه سكوت كردند، و كسى به اعرابى چيزى نداد. بعد از آن  آن بزرگوار عمامه مباركش را از سر برداشته به آن اعرابى داد، آن را به تعظيم تمام گرفته و بوسيد و به ديده هايش ماليد فى الفور هر دو چشمش مانند نرگس شهلا روشن شد، بعد بر شكمش ماليد سير شد خواست از مسجد بيرون رود همه اصحاب بيرون ريختند، و به اعرابى گفتند: ما قرض تو را مى دهيم عمامه رسول خدا صلى الله عليه و آله را به ما بده راضى نشد مقدار پول را زياد كردند، و تا هفتاد هزار دينار  رسانیدندباز راضى نشده گفت : اول شما هفتاد دينار نداشتيد.
بالا خره اعرابى عمامه را به سينه چسبانيده و از مسجد بيرون رفت همين كه خواست از در دروازه مدينه بيرون شود ناگاه عبداللّه بن سلام كه به قصد تجارت به شام رفته بود و چهل بار شتر از متاع شام مى آورد وارد دروازه مدينه شد ديد، از دور يك نفر مى آيد و نورى از طرف او، به آسمان ساطع مى شود، درست نظاره كرد ديد كه رسول خدا (ص) و على المرتضى (ع) نيست متحيّر شد
قدرى نزديك شد ديد اعرابى است كه عمامه اى را به سينه چسبانيده و از آن عمامه نور ساطع مى شود، پرسيد:اى اعرابى اين چه عمامه اى است و از كيست ؟ گفت : از رسول خدا صلى الله عليه و آله است و ماجرا را ذكر نمود، آن مؤمن مخلص ‍ گفت : يك شتر با بارش ميدهم اين عمامه را به من بده . گفت : نمى دهم و از اصحاب رسول خدا صلى الله عليه و آله هفتاد هزار دينار دادند، من   ندادم عبداللّه تعداد شتر را زياد كرد راضى نشد، تا اينكه گفت : اين چهل شتر را با بارشان به تو مى دهم ، اين عمامه را به من بده ! كه ديگر شترى ندارم مگر اين شترى كه الآن سوار آن هستم ، اعرابى گفت : او را نيز بده تا عمامه را به تو بدهم عبداللّه شتر سوارى خود را نيز داد عمامه را از اعرابى گرفت . اعرابى با شترها روانه راه خود شد و عبداللّه عمامه را برداشته به مسجد رسول خدا (ص) آمده دید که هنوز آن جناب در بالاى منبر است كيفت را به عرض رسانيد پس حضرت رسول (ص) فرمود: هر حاجت كه دارى از خداى تعالى بخواه ، عبداللّه عمامه را بالاى دستهايش به درگاه الهى بلند كرد، عرض كرد: خدايا تو را قسم مى دهم به صاحب اين عمامه كه جميع گناهان مرا بيامرزى در آنحال جبرئيل به حضرت رسول (ص) نازل شده عرض كرد، يا رسول اللّه خدا به تو سلام مى رساند و مى فرمايد: به عبداللّه بگو كه چرا بخيلى اگر از خدا آمرزش ‍ گناهان جميع انس و جن راسؤ ال مى كردى و خدا را به صاحب اين عمامه قسم مى دادى هر آينه همه ايشان را مى آمرزيدم.

منبع: وبلاگ محمد رسول الله